دانیال دانیال ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

دانیال عشق مامان و بابا

یه اتفاق بد......

سلام عزیز دل مامی پنج شنبه هفته گذشته یکی از بدترین روزای زندگی من بود .ماجرا از این قرار بود که من می خواستم برم باشگاه ثبت نام کنم بابایی منو رسوند و بعد از خداحافظی با من تو رو برد خونه باباجوون منم رفتم برای اینکه ببینم باشگاهش چه جوریه بعد از ده دقیقه اومدم بیرون و زنگ زدم خونه مامانم کسی جواب نداد خیلی نگران شدم ولی هیچ فکر نمیکردم که بلایی سر گلپسرم اومده باشه بعد از چند بار تماس مکرر خاله مینا گوشی و برداشت و خیلی با عصبانیت جواب داد بعد از بیست دقیقه خاله اومد دنبالم منم ازش پرسیدم چرا بابات نیومده دنبالم اونم گفت رفتند بیرون وقتی رسیدیم دیدم بابا و مامانم رنگشون پریده و توو اشپزخونه وایسادن گفتم مگه نرفتید بیرون ...
29 ارديبهشت 1391

سیسمونی دنی کوچولو...

سلام عزیزم امروز میخوام چند تا عکس از سیسمونیت بزارم       عزیزم وقتی تخت وکمدت رو اوردن من و بابایی همون شب نمیدونی با چه ذوقی لباسها و وسایلتو چیدیم خیلی خیلی خوشحال بودیم و خیلی خیلی منتظر تا اینکه خدا توی یه روز تابستونی زیبا یه هلوی تپل مپل خشگل به ما هدیه داد.خدایا به خاطر این هدیه ی زیبا ازت ممنونیم . ...
20 ارديبهشت 1391

کارهای جدید دانیال جوووون

سلام به پسر گلم عزیزم این روزا کارهای جدیدی یاد گرفتی انجام بدی که حیفم میاد ازش ننویسم یاد گرفتی که چشمک بزنی وقتی میگیم چشمک بزن با اون دو تا چشمای قشنگت برامون چشمک میزنی... دیروز صبح ساعت ٩ بیدار شده بودی و هی تند تند به من و بابا چشمک میزدی و خودتو لوس میکردی... عاشق اون چشمک زدنتم..... وقتی میگم زبونت کو؟ زبونتو در میاری و نشونمون میدی... همش در حال قایم موشک بازی هستی.... از پشت دیوار _از پشت مبل _ از پشت پرده و..... همش داری دالی میکنی..... مثل عکس پایین....؟؟؟.... . عزیزم تو خودت بدون این که من بگم یا جایی دیده باشی ماشینتو میکشی روو زمینو...
20 ارديبهشت 1391

شیرین عسلم 11 ماهگبت مبارک.....

سلام ماه اسمونم شرمنده ام که دیر به وبلاگت سر زدم اخه این چند روز خیلی مریض شده بودی و منم گرفتار بودم  بمیرم برات هنوزم خوب خوب نشدی و دارو بهت میدم ولی بازم خدا رو شکر خیلی بهتر از قبلی....... امروز ٨ اردیبهشته و تو گل زیبای من ١١ ماهت تموم شده و وارد ماه ١٢ شدی یعنی ١١ ماه از با هم بودنمون میگزره خیلی بزرگتر شدی خیلی چیزا رو یاد گرفتی... خیلی زیباتر شدی ....هر روز که میگزره از روز قبل شیرین تر و خشگل تر و با نمک تر میشی..... دانیال جونم کارهایی که توو ماه گذشته یاد گرفتی انجام بدی: ١-گوشی رو بر می داری و شروع میکنی به زبان خارجی حرف زدن ٢-وقتی بابا بغلت میکنه و میگه بریم شروع میکنی به بای بای کردن ...
18 ارديبهشت 1391

چآى...

وقتی برای اولین بار توی سینی چای صبحانه، سه لیوان می‌گذاری – دو لیوان بزرگ و یک فنجان کوچک- ناگهان انگار یکی توی گوشت زمزمه می‌کند « یک خانواده واقعی...!»   من عاشق صبحانه های واقعی ام... ...
10 ارديبهشت 1391

تولد بابایی....

                                     همیشه به قداست چشمهای تو ایمان دارم چه کسی چشمهای تو را رنگ کرده است چه وقت دیگر گیتی تواند چون تویی خلق کند؟فرشته ای فقط در قالب یک انسان فقط ساده می توانم بگویم تولدت مبارک ❤ امروز 27 فروردین روز تولد باباییه... عزیزم من و دانیال جوون تولدت رو بهت تبریک میگیم...امیدوارم صد و بیست ساله شی و سایه ات همیشه بالای سر ما برقرار باشه... همسر عزیزم این جملات تنها قطره ای از دریای احساساتم هست که...
10 ارديبهشت 1391

عشق من در ده بالا ......

سلام عزیزم جمعه ی هفته پیش ما با پدربزرگ و مادربزرگت رفتیم ده بالا برای اولین بارت بود که میومدی اونجا وقتی رسیدیم خواب بودی وقتی بیدار شدی خیلی با تعجب همه جا رو نگاه میکردی و از اینکه اومدی بیرون کلی ذوق کرده بودی . خلاصه خیلی به هممون خوش گذشت.چند تا عکس خشگل مشگلم هم با هم گرفتیم.ولی بعد از اینکه اومدیم خونه تو مریض شدی بمیرم برات نیم ساعت یک بار باید پوشکت و عوض میکردم خیلی پات سوخته بود پشت سر هم با اب میشستیمت و این خیلی برات بد بود وقتی پنبه به پات میکشیدم جیغت هوا میرفت و خیلی گریه میکردی بمیرم مادر من و ببخش که پنبه رو محکم به پات کشیدم وسوختت. هنوزم پات خوب نشده  وقتی لوسیون بهش میزنم خیلی بهتر ...
27 فروردين 1391

گل پسرم عاشق تماشای تلوزیونه......

سلام عزیزم الان که دارم برات مینویسم تو خوابیدی.عزیزم وقتی 3 یا 4 ماهت بود به تلوزیون نگاه میکردی همه چی هم میدیدی از فیلم و کارتون گرفته تا اخبار اونقدر جذب تماشای تلوزیون میشدی که انگار واقعا میفهمی چی داره نشون میده وقتی بزرگتر شدی عاشق تماشای کارتون شدی.اولین کارتونی که دیدی و خیلی ازش خوشت اومد کارتون دزی بود که وقتی این دایناسور کوچولو رو میدیدی خیلی ازش خوشت میومد و می خندیدی.اینم عکسش : هنوزم بعضی وقتها میبینی.ولی کارتونایی که الان میبینی باب اسفنجی و دورا و دیگو و.....چند تا دیگه است....تقریبا تموم روز و ما داریم کارتون میبینیم.....وحقی برای تماشای برنامه های تلوزیون نداریم......اشکا...
23 فروردين 1391

اقا دانیال برای اولین بار بفک خورد.............

سلام عزیزم یه روز بابایی واست پفک خرید وقتی بهت دادم نمیدونستی چه جوری باید بخوریش یه دونشو برداشتی و نگاش میکردی بعدشم همه ی اون یه دونه رو گزاشتی و فشار دادی توو دهنت منم یه دونه بر داشتم و گاز زدم تو نگام کردی و یاد گرفتی که چه جوری باید پفک بخوری بعدش شروع کردی به گاز زدن و خوردن پفک 5 تا دونه خوردی ..... نوش جان پسرم فقط زیادش خوب نیست...... اینم عکس های دانیال عزیزم وقتی برای بار اول پفک خورد...   تو از همه پفک ها با نمک تری.............بخورمت پفک نمکی...........   ...
22 فروردين 1391