دانیال دانیال ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

دانیال عشق مامان و بابا

عسل مامان بزرگ شده....

سلام پسر گلم سه روز پیش که رفته بودیم خونه ی عموت برای اولین بار گفتی اب انقدر ذوق کردم که نگو من و مامان بزرگت میگفتیم اب تو هم پشت سر هم تکرار میکردی  اب اپ اپو ....خیلی بامزه میگی امروزم هر وقت تشنت شد گفتی اپ عزیزم دیگه کم کم داری راه میفتی پریروز هم از کنار تلوزیون تا دم در (حدودا بیست قدم) بدون کمک راه رفتی منم سریع ازت فیلم گرفتم راستی چند روزی میشه که بابایی میره سر یه کار جدید جاش توو خونه خیلی خالیه خلاصه من و تو  از صبح تا شب با هم تنهاییم وتو کلی بازی و نق نق میکنی برام فدات بشم یه مدتیه که هر چی میخوای شروع به اوهوم اوهوم کردن میکنی و تا اون چیز و بهت ندن اروم نمیشی ...
7 تير 1391

اولین مسافرت دانیال

دانیال و دریا عزیزم دستای بابا رو هیچ وقت رها نکن..... دانیال جوونم وقتی برای اولین بار رفتی توو اب دریا خیلی ذوق زده شده بودی و میخواستی بری جلوتر و شروع کردی به اب بازی... ...
30 خرداد 1391

جغله ی مامان

سلام جغله ی مامان الان که دارم از تو می نویسم یک سال و ٢٠ روزت هست خیلی بزرگتر شدی واسه خودت مردی شدی وقتی ده ماهه بودی با کمک اشیا اطرافت مثل مبل و صندلی و ... می ایستادی وقتی ١١  ماهت شد با کمک همین وسایل راه میرفتی حالا که یک سال و اندی داری یک دست منو میگیری و با هم تاتی تاتی میکنیم خیلی حال میده حتی  خودت به تنهایی و بدون کمک وایمیستی و دو سه قدمی برمیداری دیروز خونه باباجان چند بار بدون کمک و با جرات و اعتماد به نفس بیشتر ایستادی خیلی زیبا بود این لحظات یکی از زیباترین لحظات زندگی من بود خودتم کلی خوشحال شده بودی هی میشستی هی پا میشدی و ما واست دست میزدیم و تو رو تشویق میکردیم تو هم...
28 خرداد 1391

روز پدر مبارک...

سلام عزیزم چند روزی نبودم اخه بعد از تولدت برای اولین بار با شما پسر گلم رفته بودیم مسافرت خیلی خوش گذشت......اول عکسای تولدتو میزارم وبعد عکسای مسافرتمون.راستی یه چیزی میخواستم بگم عزیزم من توو روز تولدت مطلب واست نوشتم دو روز بعدش اومدم یه مطلب کوچولو اضافه کنم وقتی ارسال کردم تاریخش به هم خورد خیلی ناراحت شدم..... راستی روز پدر هم گذشت من نبودم که واسه بابای مهربون خودم و شوهر عزیزم مطلبی بزارم ولی حالا که هستم این روزو که گذشت به پدر عزیزم و شوهر گلم تبریک میگم   پدر ای چراغ خونه! مرد دریا، مرد بارون   با تو زندگی یه باغه، بی تو سرده مثل زندون   ...
28 خرداد 1391

عشق من تولدت مبارک....

امروز تولد توست دستانم تهی با ذهنی سرشار از شوق به در باغ آسمان رفتم ماه زل زده نگاه میکرد تا تکه ابری چشمان ماه را بست از دیوار تاریکی بالا رفتم آنقدر ستاره چیدم که صبح از دستانم گل خورشید روئید هدیه ای از آسمان برای روز تولدت رسید و دیدم هیچ چیز فرزندم را جز عشق لایق نیست....      وجود تو تنها هدیه گرانبهایی بود که خداوند مرا لایق آن دانست                                   ...
10 خرداد 1391

مادرم روزت مبارک......

             تقدیم به مادر مهربان و عزیزم                                                           مادرم ای بهتر از فصل بهار مادرم روشن تر از هر چشمه سار مادرم ای عطر ناب زندگی مادرم ای شعله ی بخشندگی مادرم ای حوری هفت آسمان مادرم ای نام خوب و جاودان مادرم ای حس خوب عاشقی مادرم خوشتر ز عطر رازقی م...
1 خرداد 1391

عشق من داره یک ساله میشه....

سلام عزیز کوچولوی من امروز ٣٠ اردیبهشت ٩١ فقط ٨ روز دیگه مونده تا تولد تو و ششمین سالگرد به هم پیوستن منو بابایی خیلی خوشحالم دلم میخواد بهترین تولد دنیا رو واست بگیرم از یه طرف هم ناراحتم چون باید ببریمت تا واکسن یک سالگیتو بزنی.شمارش معکوس تا تولدت شروع شد...     ...
1 خرداد 1391