ماجرای دانیال و مامان
سلام به عزیزترینم
گلپسرم وقتی شش ماهت بود دو تا دندون خشگل کوچولو مثل دو تا مروارید سفید پایین دهن مثل صدفت در اوردی بمیرم برات قبلش یه کم تب کردی و اذیت شدی ولی بعد از خوردن دارو و استراحت و پا شویه خیلی بهتر شدی و بعدشم به سلامتی خوب شدی. حالا دیگه نوبتی هم که باشه نوبت در اومدن دندونای بالاته عزیزم فقط امیدوارم قبلش هیچیت نشه.دیشب تا ساعت سه ونیم بیدار بودی وقبل از اینکه بخوابی خیلی با من و بابا بازی و شیطونی کردی
بعدشم تند تند شیر خوردی اما یک دفعه وسط شیر خوردن با همون دو تا دندون کوچولوت ممه مامان و یه گاز محکم گرفتی منم که خیلی سوختم جیغ کشیدمو دعوات کردم بعدشم انداختمت توو بغل بابا تو هم بدت اومد و از جیغ من ترسیدی و اشک توو چشات جمع شد و گریه کردی .
بمیرم الهی مادر ولی خداییش خیلی سوخت. بعدش زودی مامان بغلت کرد و بوسیدت و بهت شیر دادولی راستشو بخوای هر بار میام شیرت بدم میترسمو میگم بسم اله... تو رو خدا گازم نگیریا...