عسل مامان سینه خیز میره
سلام کوچولوی نازنینم.از یک ماه پیش شروع کردی به سینه خیز رفتن ولی چون یه خورده تپل مپلی نمیتونستی خیلی خوب چاردست و پا بری اما حالا با وجود وزن سنگینت خیلی راحت سینه خیز میری.قبل از اینکه وارد ماه ٩ بشی وقتی میزاشتیمت توو روروک به خاطر سنگینی روروک نمیتونستی حرکت کنی وبه خاطر همین زود خسته میشدی و میخواستی بیای بیرون تا اینکه یه روز من و بابایی رفتیم واست یه روروک معمولی سبک خریدیم.وقتی گزاشتیمت توو روروک جدیدت با سرعت به این طرف و اون طرف میرفتی وخیلی خوشحال شده بودی.خلاصه اینکه روروک جدید شد وسیله ای برای اسون تر شدن شیطونی و بازیگوشی.ولی با همه این شیطونی ها مثل عسل شیرینی...دلم میخواد بخورمت...
تازگیا یاد گرفتی بوس کنی وقتی میگم بوس بده دهنتو باز میکنی و بوس میدی.الهی من قربون بوسیدنت برم.عزیزم من و بابا هشتم خرداد هشتاد و پنج (٨/٣/٨٥) به هم رسیدیم و با هم ازدواج کردیم و پنج سال بعد یعنی در همون روز از همون ماه سال نود (٨/٣/٩٠) خدا تو رو به ما هدیه داد میدونی عزیزم من و بابایی قبل از اینکه تو بیای این شکلی بودیم ولی وقتی تو اومدی این شکلی شدیم حالا سه تایی خیلی خوشبختیم.
خدایا شکرت به خاطر این هدیه زیبا ازت ممنونم ............................................................